شازده کوچولو

ساخت وبلاگ
آدمیزاد انگار اینطوریه که به طور غیر قابل پیشگیری کننده ای می خواد همه چی رو خودش تجربه کنه! خودش با کله بیفته تو چاه، خودش دُم به تله بده، خودش راه اشتباهی رو انتخاب کنه و بره، خودش پافشاری کنه بر انکار تجارب دیگران و هزاران اصرار احمقانه دیگه!هزاران به ما گفتند و ما هم به هزاران؛ اما حاصل چیه؟! جز تکرار مکررات و حماقت ها!دیروز تولد لیلا بود؛ لیلایی که اسمم رو بر من گذاشت: «شاهزاده جوان»، فکر کنم اولین خواننده وبلاگمشاید حالا کمی بفهمم که اون چی می گفت،کمی باید از این امید توخالی دست بردارم، آخه من همیشه یه امید جهالت باری توی درونم هست، کمی ازش فاصله بگیرم تا بتونم بهتر بسنجم و حرف بزنمفعلا تا همین جا، هر چند کاملا می شه حس کرد که متن نصفه است! + نوشته شده در شنبه بیست و نهم بهمن ۱۴۰۱ ساعت 22:18 توسط شاهزاده جوان  |  شازده کوچولو...
ما را در سایت شازده کوچولو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rezayeoa بازدید : 59 تاريخ : يکشنبه 30 بهمن 1401 ساعت: 17:36

نشستم پشت لپتاپ و با خودم فکر کردم میون این همه دغدغه و کارهای در هم ریخته، حیف نیست که تقویم وبلاگم از 1401 خالی باشه!امسال هم مثل هر سال بعد 1386 داره مثل فشفشه تموم می شه و خاموش می شه.حالا که به گذشته نگاه می کنم می بینم «عمری گذشت به بی حاصلی و بی خبری»؛ به یه احساس گناه بی خودی و پوچ گذشت و هر روز زندگی ام رو مثل یه سونامی سر راهش تو گرداب فرو برد! حالا اما فایده داره فهمیدنش؟!اون احساس گناه خودش همه چی رو بیش از پیش در هم ریخت و چه بسا حقیقتا موجب گناه شد! چه به معنای حقیقیِ کلمه و چه غیر اون!دلتنگِ اینجا بودم انگار و چه راحت تر از همیشه نوشتمانگاز تنها خونه امن همین جاست! جز دردِ وجود نداشتنِ امکانِ نیم فاصله گذاشتن! بالاجبار فاصله کامل و تمام. + نوشته شده در پنجشنبه سیزدهم بهمن ۱۴۰۱ ساعت 23:25 توسط شاهزاده جوان  |  شازده کوچولو...
ما را در سایت شازده کوچولو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rezayeoa بازدید : 54 تاريخ : پنجشنبه 27 بهمن 1401 ساعت: 13:36